Saturday, October 28, 2006

صدايی گنگ و نامفهوم
در اين هياهو
خاموش شد

نگاه ماند و مسيرش
آسمان در بغضش
بی صدا اما درد
نميدانم از عمقش

در فضای مه گرفته پاييزيی
نگاهی بيگانه
لبخندی سرد ،
تکه به شيشه اي متحرک
در فکرش
به زمانی که گذشت
پر از سؤال

آخرين ايستگاه
بوی خاک، بوی نم
خيره به آسمانی از اشک
يک جواب...سکوت!

ببخشيد...الان ميام.

src="http://c24.statcounter.com/counter.php?sc_project=2439738&java=0&security=9dddef76&invisible=0" alt="website hit counter" border="0">