Thursday, December 07, 2006

اين ميلاد نطفه از خون
اين آمدن شوم
اين قفس
اين جهنم
بی مرز از درد
مبارک!

اين روح خاکستری
تا جسم
در حسرت نگاهی خيره
بی نفس، سرد
ميکشد فرياد، در ذهنم
من از من
بيزارم !

خدايان بيمار
از اشتباهی، از هوسی در لحظه
از نطفه اي ناخواسته
در سالی کبيسه
به نقش ميکشند
نفرت!

سکوت ميکنم از عمق
تا آن لحظه
لحظه از من بی من!


ببخشيد...الان ميام

src="http://c24.statcounter.com/counter.php?sc_project=2439738&java=0&security=9dddef76&invisible=0" alt="website hit counter" border="0">