Living a different way. You can't expect me to be the same !!
فاجعه بودرسولان بی سربی مبعثدر کوير تاريک، خاموش
ويرانه اي از خاک در دل کويرلمس ميکرد زمزمه بادنوازش شنهق هق بوفدل بسته به ناجيانرسولان!
انتظاری بی حسدر تاريکی آفتابتکيه به آخرين ديوار اعتمادديواری ريخته از طوفانآزارش ميداد تقلای بغض، فريادی مهار شده
ميشنود بوی ناجی، خيره به گرد بادسر به زانولبخندی محو ...
ببخشيد...الان ميام.