سر مست از اين برد
سر مست از اين عشق
سوزاندم هرچه کشيدم
ميخورم به سلامتيم
غمم نخور که سرشارم از بودن
اين نقاب را
اين شکل، نگاه ...اين...
به فساد ميکشد اين کرم گوشتم را
خم به ابرو نيست،
از فشار دشنه سر باز ميکند اين سينه
گذشت از استخوان
دشنه که خورد در پشتم... زدم لبخند
ميکشم به صليبت، روزگار!!