Thursday, July 04, 2002

چه بگويم؟ سخني نيست.

مي وزد از سراميد نسيمي,
ليك تا زمزمه ئي ساز كند
در همه خلوت صحرا
به رهش
ناروني نيست.
چه بگويم؟ سخني نيست.

پشت درهاي فروبسته
شب از دشنه و دشمن پر
به كج انديشي
خاموش
نشسته ست.

چه بگويم؟ سخني نيست.
در همه خلوت اين شهر, آوا
جز زموشي كه دراند كفني
نيست.

وندر اين ظلمت جا
جز سيا نوحه’ شو مرده زني
نيست.

ور نسيمي جنبد
به رهش
نجوا را
ناروني نيست.

چه بگويم؟ سخني نيست ....
src="http://c24.statcounter.com/counter.php?sc_project=2439738&java=0&security=9dddef76&invisible=0" alt="website hit counter" border="0">